♥ دل خســــــــــــته♥

روحم میخواهد برود یک گوشه بنشیند پشتش را کنـــد به دنیا
پاهایش را بـغل کنــد و بلنــد بلنــد بگویـــد :
من دیگـــر بازی نمیکنم چقدر جر میزنی...

 

نوشته شده در جمعه 22 مهر 1390برچسب:,ساعت 19:21 توسط mahdiyeh gh| |

دیشبـــــ كه باران آمد میخواستمــــ سراغت را بگیرمــــ!

اما خوبـــــــــ میدانستمــــ این بار همـــــ كه پیدایت كنمــــ باز زیر چتر دیگرانی!!!

 

 

نوشته شده در جمعه 17 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:51 توسط mahdiyeh gh| |

امروز،
با تمام وجود،
زندگی را،
گاز زدم،
مثل زهـــــــــر بود،
آن هم از نوع ماری‌اش!!

 

 

نوشته شده در جمعه 19 مهر 1390برچسب:,ساعت 17:57 توسط mahdiyeh gh| |

 

خدایا

جای سوره ای به نام عشق در قرآنت خالیست

که اینگونه آغاز شود:
...
قسم به روزی که قلبت را می شکنند

و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت!!!!

 

نوشته شده در جمعه 20 مهر 1390برچسب:,ساعت 3:54 توسط mahdiyeh gh| |

 

 

 انسانم!

ساکت، چون درخت سیب!

گسترده، چون مزرعه یونجه!
...
و بارور، چون خوشه بلوط!

به جز خداوند،

چه کسی شایسته پرستش من خواهد بود؟!!

حسین پناهی

نوشته شده در جمعه 18 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:50 توسط mahdiyeh gh| |

یک تکـه آسمــان کلنگـی خریـدارم !!! روی ایـن خـاک بـوی زندگــی نمی آیــد

 

 

نوشته شده در جمعه 16 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:43 توسط mahdiyeh gh| |

شکستم ولی تکیه گاه توام
ببین بی کسم اما پناه توام
یه عمر که از غصه و غم پرم
به جای تو بازم شکست میخورم
... همون قدر که از زندگی خسته ای
... برات باز نشد هر در بسته ای
میخوام توی نقش تو بازی کنم
به هر سختی تقدیر و رازی کنم

نوشته شده در جمعه 15 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:38 توسط mahdiyeh gh| |

 

بی تو، مهتاب شبی، باز از آن كوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

... شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.

 

در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:

 

یادم آم كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

 

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروریخته در آب

شاخهها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ


:ادامه مطلب:
نوشته شده در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:33 توسط mahdiyeh gh| |

 

در دفتر نوشته هایم ، ورق های سفیدی هستند که برایم پر از معنی اند ...
کمی چروک تر از صفحه های دیگر ...
آنها با اشک نوشته شده اند ..

نوشته شده در شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 8:25 توسط mahdiyeh gh| |

بهت نمی گم آدم بی معرفتی هستی چون بی معرفت ها که آدم نیستند...

 

 

نوشته شده در شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 14:36 توسط mahdiyeh gh| |

یادته زیر گنبد کبود ، تو بودی و کلی آدمای حسود ؟
تقصیر همون حسوداست که حالا ، هستی ما شده
یکی بود یکی نبود . . .

 

 

نوشته شده در شنبه 5 مهر 1390برچسب:,ساعت 16:20 توسط mahdiyeh gh| |

 

زمانی می رسد که برگ برنده ات دل می شود ولی تو دیگر حاکم نیستی

 

 

نوشته شده در شنبه 4 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:14 توسط mahdiyeh gh| |

آنقدر میشناسمت
که با ضرب قدم هایت
میدانم ،
امروز
چه احوالی داری...

 

 

نوشته شده در شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:17 توسط mahdiyeh gh| |

آاای آدم ها ...
این ها که می نویسم ...
یعنی ...
چقدر زیاد دلم می خواهد ...
کسی باشد ...
بپرسد ... :
" خوبی ... ؟ "

 

نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:0 توسط mahdiyeh gh| |

باز باران٬ با ترانه

میخورد بر بام خانه»

... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟
... ... ... ... ...
آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟

فصل خوب سادگی کو؟

یادت آید روز باران

گردش یک روز دیرین؟

پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟

خاطرات خوب و رنگین

در پس آن کوی بن بست

در دل تو٬ آرزو هست؟




:ادامه مطلب:
نوشته شده در جمعه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت 18:46 توسط mahdiyeh gh| |

 

دیگر کمک نمی خواهم ...
زود تر باید ترسم را می کشتم !
مثل کودکی و من و دوچرخه و کمکی هایش !

 

نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:36 توسط mahdiyeh gh| |

خوشــبختی هایم را
با عجله در ســرنوشــتم نوشته بودند
بد خط بود ،
روزگــار آنها را نتوانست بخواند ... !

 

نوشته شده در چهار شنبه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:51 توسط mahdiyeh gh| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت