♥ دل خســــــــــــته♥

 

 

   به سلامتیه اونی كه نمیشناستت

   اما نوشته هاتو میخونــه

   تا از درونت با خبر بشـه

   و زیرش نظر میذاره

   نه واسه اینکه خوشش اومده

  واسه اینکه بهت بفهمونه كه تــــــــــــنـــــــــــ ـها نیستی....

نوشته شده در جمعه 30 دی 1390برچسب:,ساعت 15:37 توسط mahdiyeh gh| |

 

به جدایی نادر از سیمین جایزه دادن ،

به جدایی تو از من ،

دسته بیل هم نمیدن ، بیا برگرد سر خونه زندگیت!
نوشته شده در پنج شنبه 27 دی 1390برچسب:,ساعت 11:34 توسط mahdiyeh gh| |

 

حالم از ایستگاهِ بی آر تی

حالم از پمپ بنزین ِ کارتی

حالم از اقتصاد و بی پولی

  پرسه با آدمــــــای معمولی

حالم از شعرهای بی مصرف

حالم از ایستادن ِ ته ِ صف

حالم از بوی گندِ سیگار و 

بستن ِ سیم ِ چهار ِ گیتار و

حالم از فال گیر و معتاد و

دوُر دوُر ِ سعادت آباد و

مرسدس بنز های ول گرد و

بعدِ مشروب، قرص ِ سر درد و

حالم از عشق های دوزاری

   حالم از ... های تکراری

حالم از زندگی به هم می خوره.......

 

 
 
 
 

 

نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1390برچسب:,ساعت 11:36 توسط mahdiyeh gh| |

 
 

دو چیز همیشه نامتناهی می باشد، یکی بزرگی کهکشانها و دومی حماقت بشریت!

                                                                                       (آلبرت انیشتین)

نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1390برچسب:,ساعت 10:50 توسط mahdiyeh gh| |

 

  گاهی بد نیست ، شبانه از خواب بپریم ،

   و بهصدای سمفونی ساز جاروی رفتگر ،

 صدای سوت شبانه ی نگهبان محله ،

   صدای چنگ گربه ها ،

   صدای قدم های مردی که قبل از طلوع خورشید سر کار می رود ،

   و شاید صدای گریــه ی یک آشنا ...

گوش کنیم ،فقط گوش کنیم ....!!!!!


 

نوشته شده در چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:,ساعت 12:5 توسط mahdiyeh gh| |

 

خیلیا هستن که چه زن، چه مرد، خیال می کنن عاشقن. اما به هم معتاد شدن، عین مخدر.

همدیگرو باید ببینین، مرافعه کنن، قهر کنن، آشتی کنن و اسمشو بذارن زندگی عاشقانه.

اما به همه ی اینا و خودشون معتادن. این که نمی تونن از هم دور بشن، از اعتیاد به هم دیگه س.

خمار هم می شن و درد می کشن. دردشم درد عشق نیس، درد خماریه.

زودم راه این خماری نشناخته رو ازدواج می دونن، این جاست که می بینن روز و شب با هم دعوا دارن،

چشم دیدن همدیگه رو ندارن، اما نمی تونن دور از هم باشن. می ذارن چی؟

پای عشق…

مسعود کیمیایی - جسدهای شیشه ای

نوشته شده در چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,ساعت 17:49 توسط mahdiyeh gh| |

 

 

سیم مودم رو بگیری فشار بدی ، تا اینترنت پشتش جمع شه ،

 بعد یهو ولش کنی اینترنت با فشار رد شه ،

 اینترنتت پر سرعت بشه !

نوشته شده در چهار شنبه 12 دی 1390برچسب:,ساعت 17:43 توسط mahdiyeh gh| |

 

ازاین تکرارساعتهـ ـا

ازاین بیهوده بودنهـ ـا

ازاین بی تاب ماندنهـ ـا

ازاین تردیدـهـ ـا

نیرنگهـ ـا

شکهـ ـا... ...

خیانتهـ ـا

ازاین رنگین کمان سرد آدمهـ ـا

وازاین مرگ باورها و رویاهـ ـا

پریشانمـــ

دلـ ـم پروازمیخواهد

نوشته شده در جمعه 9 دی 1390برچسب:,ساعت 15:53 توسط mahdiyeh gh| |

 

این لاکس بلاگم دیگه قاطی کرده ...یه روز میای آپ عکسات نیس

یه روز پستات یه روزم نظرات !!!!!واقعا خسته نباشه

 

نوشته شده در چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:,ساعت 12:18 توسط mahdiyeh gh| |

 

 اينكه بارون گرفته ، اينكه اون توي راهه

اينكه فهميده دوري ، بدترين اشتباهه

مثل شومينه روشن ، مثل آئينه رو راست
 
بعد يك سال دوري ، اينكه آخرش خودش خواست

... ... يعني پائيز امشب ، بارشو جمع كرد و

ميشه با عشق سر كرد ، اين زمستون سرد و

يعني آغوش سردم ، پر شه از عطر موهاش
 
يعني يلداي امسال ، با منه آرزوهاش

آرزوهات مبارك...
شب يلدات مبارك...♥

نوشته شده در چهار شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 23:40 توسط mahdiyeh gh| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت