♥ دل خســــــــــــته♥

   

می روم جایـــــــــــز نیست من هم رفتـــم ...

نوشته شده در جمعه 26 اسفند 1390برچسب:,ساعت 21:52 توسط mahdiyeh gh| |

 

خاطرات را باید در وقت رفتن بدهند با خودشان ببرند ، کاری نمی کنند !

فقط لحظه به لحظه نابودیت را ضمانت میکنند...!
 
یه مدتی دیگه آپ نمی کنم .....
 
نوشته شده در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:,ساعت 19:47 توسط mahdiyeh gh| |

در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد ولی تو منو در عرض سی دقیقه خردکردی،

سکوت کردم نه به خاطر اینکه حق باتو بود چون تو اون آدمی نبودی که من ازت ساخته بودم

پس ترجیح دادم باهات کلنجار نرم.....


ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
وقتی رمزشو نداری پس نباید بخونی ;)

:ادامه مطلب:
نوشته شده در چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت 21:43 توسط mahdiyeh gh| |

 

آنقدر پیش این و آن از خوبــــــــی هایش گفتم که....

وقتی سراغش را می گیرند...

شرمـ دارم بگویم تنهایــــــــم گذاشت...!!

نوشته شده در یک شنبه 12 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:12 توسط mahdiyeh gh| |

     واسه دل ها می نویسم ....

 

   حالا این وسط مسطا یه نظری هم رد و بدل میشه ....

 

نوشته شده در یک شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:10 توسط mahdiyeh gh| |

 

گذشته ام را ورق می زدم ...

هرصفحه ای ، پر از درد بود ...

هر صفحه ای پر بود از آدم هایی که مرا دوست داشتند و من آنها را دوست نداشتم ،

پا ورقی هایی هم بود ، که من آدم هایی را دوست داشتم ، اما مرا دوست نداشتند ،

در صفحه ی آخرش ، با خط خوانا نوشتم :

بی انصافی است بعد مرگمان " هم " باز به جهنم برویم ...!

نوشته شده در یک شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:2 توسط mahdiyeh gh| |

 

 

  بیچاره اونی نیست که تنهـــاستـــــــــــ.... 

 

اونیِه که همه فکر می کنن تنهـــا نیستــــــــــ...
 

 

نوشته شده در یک شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:59 توسط mahdiyeh gh| |

 

بعضی زخمها هست .. که هر روز صبح ، باید روشونُ باز کنی ، نمک بپاشی !


تا یادت نره .. دیگه سراغ ِ بعضی آدما نبــــــــاید رفت !!
 

نوشته شده در یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:56 توسط mahdiyeh gh| |

 

نه آغوش گرم می خواهم نه آغوش امن ... 

 

ازخودم و از این آدما خستم ...

نوشته شده در پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:22 توسط mahdiyeh gh| |

   تا بوده ، همین بوده :

 همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست !شکایت می کنیم از تنهایی هامون...

 

نوشته شده در جمعه 30 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:43 توسط mahdiyeh gh| |

 وقتــی کســی می گویــد : خوبی؟!

 نگـــــو "مـــمـنـون"

 نگـــــو "خوبـــــــم"

 نگـــــو "بهتــــــرم"

 فقـــط یک جـــوری بگـــــو "مــــرسی"

که طرف بدانــد سئـــوال احمقـــانه ای پرســـیده!! 

پینوشت : اتفاقا عکس خیلی مربوط است به متن .
.. !

نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت 11:38 توسط mahdiyeh gh| |

  در چشمانم تنهايي ام را پنهان مي کنم

در دلم ، دلتنگي ام را

در سکوتم ، حرفهاي نگفته ام را

در لبخندم ، غصه هايم را

 

نوشته شده در جمعه 29 بهمن 1390برچسب:,ساعت 19:36 توسط mahdiyeh gh| |


پنج شنبه ی زمستونی ، نوشته منو رو از پشت شیشه ی مانیتور می خوانید ...

مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش " قوز " کردند !


مانیتوری که الان ، خیلیا با کله اومدن رو شیشه !
 

 مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش بغض دارن !

 مانیتوری که الان ، خیلیا دستشون زیر چونشونه !

در ضمن،پشت همین مانیتور هم خیلیا دلشون گرفته .....!

« مهم ترین چیز که یادم رفت بگم 

و پشت همین مانیتور خیلی ها عاشق شدن... »

پی نوشت: این دوخط آخرو به پیشنهاد دوست خوبم اضافه کردم:)

نوشته شده در جمعه 27 بهمن 1390برچسب:,ساعت 23:59 توسط mahdiyeh gh| |

 

به سلامتی اونایی که پارسال این موقع کادو خریده بودن و منتظر عصر که برن بیرون با عشقشون ...
 
 

یه مشت شکلات تو جیبشون ...
 
 
 

اما امسال کادو نخریدن ، 
 
 
 

اما امسال عصر ، قرار ندارن ،
 
 

اما امسال ، همش توی فکر سال پیشن ،
اما امسال تنهان !

تنها با یه مشت خاطره توی دل ، به جای یک مشت شکلات توی جیب ..
 
 
 
 
/Sorry Valentines Day... I'm PROUDLY Single!! \:D  

 

نوشته شده در سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:,ساعت 15:37 توسط mahdiyeh gh| |

  حرفی برای گفتن نیست!!

   بایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

 سپیدی کاغذ را باور کنی !!

 
 
 
نوشته شده در چهار شنبه 22 بهمن 1390برچسب:,ساعت 19:45 توسط mahdiyeh gh| |


 قصه اصحاب کهف یک شوخیست

اینجا یک روز که بخوابـــــــــــــی…

همه تورا از یاد میبرند!!

 

نوشته شده در چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,ساعت 19:42 توسط mahdiyeh gh| |

   این روز ها ...

 انسان ها تنهایی ات را پر نمی کنند!!!

 فقط خلوتت را می شکنند ...

نوشته شده در چهار شنبه 20 بهمن 1390برچسب:,ساعت 19:40 توسط mahdiyeh gh| |

 

سهم شاخه از نشستن و برخاستن پرنده لرزیدن بودن و دیگر هیچ !!

نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 19:34 توسط mahdiyeh gh| |

 

من از نسل کوروشم ، که من ماندم و ماهیانه 45 هزار تومان یارانه !!!

من از نسل ستارخان و باقرخانم ، که فقط ترافیک خیابانش برایم مانده !!!

از دریای کاسپین ، فقط ویلاهای ساحلی اش مانده برایم ...!!!

از خلیج فارسش ، فقط رای گیری هایش !!

از آذربایجانش ، برایم جک هایش مانده ...!

از سکه های دوره هخامنشی ، برایم ریال ماند !!

از آزادی بیان ، برایم دیوار های دستشویی های عمومی ماند ...!

ابراز احساساتم شد اس ام اس ،

زندگی ام گره خورده به زندگیه مجازی ،

فریادم شد دکمه های کیبرد ،

ترسم شد از ماشین پلیس !!

من از نسل کوروش بودم !!
نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت 17:54 توسط mahdiyeh gh| |


 بعضی وقتها لازمه به اون ها که کوبوندنت، یا دلتو شکستن بفهمونی که بات چیکار کردن.

بری جلو روشون وایسی بگی از چشمت افتادن، بگی که اون ارزش سابق رو ندارن و

هیچوقت به پاکی گذشته نمیشن برات. اما نمیتونی، بضی ها انقدر بات بد کردن که لیاقت

فرصت دوباره رو ندارن. اما تو سکوت میکنی و منتظر این میمونی شاید که یکبار دیگه بتونی

اون آدم گذشته خودت رو باز هم داشته باشی و اون حسو تجربه کنی. متاسفانه اینجور وقتا

میمونی بین دو راهی واسه انتخاب اینکه اون درد رو پنهان کنی و فرصت بدی یا اینکه

چشماتو ببندی و همه چیو بریزی دور...!!!


 

نوشته شده در سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:,ساعت 20:0 توسط mahdiyeh gh| |

 

 

   به سلامتیه اونی كه نمیشناستت

   اما نوشته هاتو میخونــه

   تا از درونت با خبر بشـه

   و زیرش نظر میذاره

   نه واسه اینکه خوشش اومده

  واسه اینکه بهت بفهمونه كه تــــــــــــنـــــــــــ ـها نیستی....

نوشته شده در جمعه 30 دی 1390برچسب:,ساعت 15:37 توسط mahdiyeh gh| |

 

به جدایی نادر از سیمین جایزه دادن ،

به جدایی تو از من ،

دسته بیل هم نمیدن ، بیا برگرد سر خونه زندگیت!
نوشته شده در پنج شنبه 27 دی 1390برچسب:,ساعت 11:34 توسط mahdiyeh gh| |

 

حالم از ایستگاهِ بی آر تی

حالم از پمپ بنزین ِ کارتی

حالم از اقتصاد و بی پولی

  پرسه با آدمــــــای معمولی

حالم از شعرهای بی مصرف

حالم از ایستادن ِ ته ِ صف

حالم از بوی گندِ سیگار و 

بستن ِ سیم ِ چهار ِ گیتار و

حالم از فال گیر و معتاد و

دوُر دوُر ِ سعادت آباد و

مرسدس بنز های ول گرد و

بعدِ مشروب، قرص ِ سر درد و

حالم از عشق های دوزاری

   حالم از ... های تکراری

حالم از زندگی به هم می خوره.......

 

 
 
 
 

 

نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1390برچسب:,ساعت 11:36 توسط mahdiyeh gh| |

 
 

دو چیز همیشه نامتناهی می باشد، یکی بزرگی کهکشانها و دومی حماقت بشریت!

                                                                                       (آلبرت انیشتین)

نوشته شده در یک شنبه 25 دی 1390برچسب:,ساعت 10:50 توسط mahdiyeh gh| |

 

  گاهی بد نیست ، شبانه از خواب بپریم ،

   و بهصدای سمفونی ساز جاروی رفتگر ،

 صدای سوت شبانه ی نگهبان محله ،

   صدای چنگ گربه ها ،

   صدای قدم های مردی که قبل از طلوع خورشید سر کار می رود ،

   و شاید صدای گریــه ی یک آشنا ...

گوش کنیم ،فقط گوش کنیم ....!!!!!


 

نوشته شده در چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:,ساعت 12:5 توسط mahdiyeh gh| |

 

خیلیا هستن که چه زن، چه مرد، خیال می کنن عاشقن. اما به هم معتاد شدن، عین مخدر.

همدیگرو باید ببینین، مرافعه کنن، قهر کنن، آشتی کنن و اسمشو بذارن زندگی عاشقانه.

اما به همه ی اینا و خودشون معتادن. این که نمی تونن از هم دور بشن، از اعتیاد به هم دیگه س.

خمار هم می شن و درد می کشن. دردشم درد عشق نیس، درد خماریه.

زودم راه این خماری نشناخته رو ازدواج می دونن، این جاست که می بینن روز و شب با هم دعوا دارن،

چشم دیدن همدیگه رو ندارن، اما نمی تونن دور از هم باشن. می ذارن چی؟

پای عشق…

مسعود کیمیایی - جسدهای شیشه ای

نوشته شده در چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,ساعت 17:49 توسط mahdiyeh gh| |

 

 

سیم مودم رو بگیری فشار بدی ، تا اینترنت پشتش جمع شه ،

 بعد یهو ولش کنی اینترنت با فشار رد شه ،

 اینترنتت پر سرعت بشه !

نوشته شده در چهار شنبه 12 دی 1390برچسب:,ساعت 17:43 توسط mahdiyeh gh| |

 

ازاین تکرارساعتهـ ـا

ازاین بیهوده بودنهـ ـا

ازاین بی تاب ماندنهـ ـا

ازاین تردیدـهـ ـا

نیرنگهـ ـا

شکهـ ـا... ...

خیانتهـ ـا

ازاین رنگین کمان سرد آدمهـ ـا

وازاین مرگ باورها و رویاهـ ـا

پریشانمـــ

دلـ ـم پروازمیخواهد

نوشته شده در جمعه 9 دی 1390برچسب:,ساعت 15:53 توسط mahdiyeh gh| |

 

این لاکس بلاگم دیگه قاطی کرده ...یه روز میای آپ عکسات نیس

یه روز پستات یه روزم نظرات !!!!!واقعا خسته نباشه

 

نوشته شده در چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:,ساعت 12:18 توسط mahdiyeh gh| |

 

 اينكه بارون گرفته ، اينكه اون توي راهه

اينكه فهميده دوري ، بدترين اشتباهه

مثل شومينه روشن ، مثل آئينه رو راست
 
بعد يك سال دوري ، اينكه آخرش خودش خواست

... ... يعني پائيز امشب ، بارشو جمع كرد و

ميشه با عشق سر كرد ، اين زمستون سرد و

يعني آغوش سردم ، پر شه از عطر موهاش
 
يعني يلداي امسال ، با منه آرزوهاش

آرزوهات مبارك...
شب يلدات مبارك...♥

نوشته شده در چهار شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 23:40 توسط mahdiyeh gh| |

 

گــاهی یــک دوســت کــاری می کنــد
که دلــت بــدجــور بــرای دشمنــت تنــگ مــی شود...!

نوشته شده در شنبه 19 آذر 1390برچسب:,ساعت 22:17 توسط mahdiyeh gh| |

 

 

صبر کن ســــــــــــــهراب

گفته بودی قایقی خواهم ساخت!!!

قایقت جا دارد؟

من هم از همهمه اهل زمین دلگـــــــــیرم

نوشته شده در پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:,ساعت 15:13 توسط mahdiyeh gh| |

 

فرشته ای از سنگ پرسید : چرا مانند خاک از خدا نمی خواهی که از تو انسان بسازد ؟

سنگ تبسمی کرد و گفت : هنوز آنقدر سخت نشده ام که مستحق چنین خواسته ای باشم!!!



نوشته شده در چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,ساعت 13:51 توسط mahdiyeh gh| |

 

دلش گرفــــــــــــــــــــــــته بود از او ....
حرفی نزد ...
اما گفت به خاطر غــــــــــــــــــــــروب پاییزه ...!

نوشته شده در یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:14 توسط mahdiyeh gh| |

 

خداوندگارم !!!

به دل نگیر اگر گاهی" زبانم " از شُکر َت باز می ایستد !!!

تقصیری ندارد ...

قاصر است ؛ کم می آورد در برابر ِ بزرگی ات ...

لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت !!!

در دلم امّا همیشه ...

ذکر ِ خیر َت جاریست !!!

نوشته شده در یک شنبه 14 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:10 توسط mahdiyeh gh| |

 

این لیوان، نیمه ی پر ندارد!!

سروته ـش هم که کنی.. دریغ از یک قطره

اما تو این کار را هم نکن؛

بعضی چیزهاست که ادم را سر ِپا نگه میدارد

مثل همین ردِّ آب تبخیر شده از اندی سال پیش.

چیزی شبیه همان سراب شاید.

 

نوشته شده در شنبه 12 آذر 1390برچسب:,ساعت 21:19 توسط mahdiyeh gh| |

 

در ماه محرم زنجير نزنيم ! ما زنجير از پاي آزاد مردي باز کنيم

سينه نزنيم ! ما سينه دردمندي را از غم و آه پاک کنيم

اشکي نريزيم ! اما اشک از چهره ي مظلومي پاک کني

آن وقت مي توانيم با افتخار بگوييم : يا حسين

  

نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:45 توسط mahdiyeh gh| |

 

هیچوقت کــــــــــــــــاری با دلم نداشتم!!!

خودش می بّره و خودشم میدوزه و خودشم دور میاندازه.

من و دل فقط همسایه همیم....

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:41 توسط mahdiyeh gh| |

 

محرم باز اومد و همه جا سیاه شد ...

فستیوال طبل و دقل ها و علامت های محله ها شروع شد !

حاجی بازاری محل ما هم کل سال سر اهل محل رو گول میماله ، اومده تکیه زده روزی 3 تا

ببعی میکشه از این قیمه قاطی خوشمزه ها میده ...پسر حاجی هم با شلوار فاق کوتاش و

از این چفیه ها و پیرهن مشکی و شرت D&G اومده بود,سط دسته زنجیر میزد ، خودم دیدم

چندباربه فاطمه دختر همسایه چشمک زد .. فاطمه هم قربونصدقش می رفت ...

ته کوچمون هم سره غذای نذری چاقو کشی شد ... بابام داد میزد بچم له شد تو صف ،

هول ندید ، غذای امام حسین، به همه میرسه !!!آخر هم به من خورشت نرسید !!:|

پسر آقا دکتر هم با ماشینش که خیلی ضبط خفنی داره نوحه گذاشته بود ، کوچه می لرزید !

مامان بزرگم از صداش ترسید !:|


اورژانس خیلی دیر رسید ، آخه سره خیابون داشتن از این شیر کاکائو ها میدادن که من

دوس دارم ، ترافیک بود !!بابام می گفت چه سعادتی داشت مادر بزرگ که تو این روز از دنیا رفت ...

دیگه از اون شیر کاکائو ها دوست ندارم !

پ.ن:داستان جالبی بود وقتی خوندم دیدم با چیزی که این روزا می بینیم فرقی نداره:|

نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:39 توسط mahdiyeh gh| |

 

ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﺍﻧﻮ ﺯﺩﻩ ﺑﺎﺷـــــــــــﻢ ...

ﻧــــــــــــــــﻪ !!

ﺗﻨﻬﺎﯾـــــــــــﯽ خیلی ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ !!!....

 

نوشته شده در دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,ساعت 20:21 توسط mahdiyeh gh| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت