می روم جایـــــــــــز نیست من هم رفتـــم ... در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد ولی تو منو در عرض سی دقیقه خردکردی، سکوت کردم نه به خاطر اینکه حق باتو بود چون تو اون آدمی نبودی که من ازت ساخته بودم پس ترجیح دادم باهات کلنجار نرم..... آنقدر پیش این و آن از خوبــــــــی هایش گفتم که.... وقتی سراغش را می گیرند... شرمـ دارم بگویم تنهایــــــــم گذاشت...!! واسه دل ها می نویسم .... حالا این وسط مسطا یه نظری هم رد و بدل میشه .... گذشته ام را ورق می زدم ... هرصفحه ای ، پر از درد بود ... هر صفحه ای پر بود از آدم هایی که مرا دوست داشتند و من آنها را دوست نداشتم ، پا ورقی هایی هم بود ، که من آدم هایی را دوست داشتم ، اما مرا دوست نداشتند ، در صفحه ی آخرش ، با خط خوانا نوشتم : بی انصافی است بعد مرگمان " هم " باز به جهنم برویم ...! نه آغوش گرم می خواهم نه آغوش امن ... ازخودم و از این آدما خستم ... تا بوده ، همین بوده : همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست !شکایت می کنیم از تنهایی هامون... وقتــی کســی می گویــد : خوبی؟! نگـــــو "مـــمـنـون" نگـــــو "خوبـــــــم" نگـــــو "بهتــــــرم" فقـــط یک جـــوری بگـــــو "مــــرسی" در چشمانم تنهايي ام را پنهان مي کنم
مانیتوری که الان ، خیلیا دستشون زیر چونشونه ! « مهم ترین چیز که یادم رفت بگم پی نوشت: این دوخط آخرو به پیشنهاد دوست خوبم اضافه کردم:) حرفی برای گفتن نیست!! بایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــد سپیدی کاغذ را باور کنی !! قصه اصحاب کهف یک شوخیست این روز ها ... انسان ها تنهایی ات را پر نمی کنند!!! فقط خلوتت را می شکنند ... سهم شاخه از نشستن و برخاستن پرنده لرزیدن بودن و دیگر هیچ !! بعضی وقتها لازمه به اون ها که کوبوندنت، یا دلتو شکستن بفهمونی که بات چیکار کردن. بری جلو روشون وایسی بگی از چشمت افتادن، بگی که اون ارزش سابق رو ندارن و هیچوقت به پاکی گذشته نمیشن برات. اما نمیتونی، بضی ها انقدر بات بد کردن که لیاقت فرصت دوباره رو ندارن. اما تو سکوت میکنی و منتظر این میمونی شاید که یکبار دیگه بتونی اون آدم گذشته خودت رو باز هم داشته باشی و اون حسو تجربه کنی. متاسفانه اینجور وقتا میمونی بین دو راهی واسه انتخاب اینکه اون درد رو پنهان کنی و فرصت بدی یا اینکه چشماتو ببندی و همه چیو بریزی دور...!!!
به سلامتیه اونی كه نمیشناستت اما نوشته هاتو میخونــه تا از درونت با خبر بشـه و زیرش نظر میذاره نه واسه اینکه خوشش اومده حالم از ایستگاهِ بی آر تی حالم از پمپ بنزین ِ کارتی حالم از اقتصاد و بی پولی پرسه با آدمــــــای معمولی حالم از شعرهای بی مصرف حالم از ایستادن ِ ته ِ صف حالم از بوی گندِ سیگار و بستن ِ سیم ِ چهار ِ گیتار و حالم از فال گیر و معتاد و دوُر دوُر ِ سعادت آباد و مرسدس بنز های ول گرد و بعدِ مشروب، قرص ِ سر درد و حالم از عشق های دوزاری حالم از ... های تکراری حالم از زندگی به هم می خوره....... دو چیز همیشه نامتناهی می باشد، یکی بزرگی کهکشانها و دومی حماقت بشریت! گاهی بد نیست ، شبانه از خواب بپریم ، و بهصدای سمفونی ساز جاروی رفتگر ، صدای سوت شبانه ی نگهبان محله ، صدای چنگ گربه ها ، صدای قدم های مردی که قبل از طلوع خورشید سر کار می رود ، و شاید صدای گریــه ی یک آشنا ... گوش کنیم ،فقط گوش کنیم ....!!!!! ازاین تکرارساعتهـ ـا ازاین بیهوده بودنهـ ـا ازاین بی تاب ماندنهـ ـا ازاین تردیدـهـ ـا نیرنگهـ ـا شکهـ ـا... ... خیانتهـ ـا ازاین رنگین کمان سرد آدمهـ ـا وازاین مرگ باورها و رویاهـ ـا پریشانمـــ دلـ ـم پروازمیخواهد این لاکس بلاگم دیگه قاطی کرده ...یه روز میای آپ عکسات نیس یه روز پستات یه روزم نظرات !!!!!واقعا خسته نباشه اينكه بارون گرفته ، اينكه اون توي راهه گــاهی یــک دوســت کــاری می کنــد صبر کن ســــــــــــــهراب فرشته ای از سنگ پرسید : چرا مانند خاک از خدا نمی خواهی که از تو انسان بسازد ؟ سنگ تبسمی کرد و گفت : هنوز آنقدر سخت نشده ام که مستحق چنین خواسته ای باشم!!!
خداوندگارم !!! به دل نگیر اگر گاهی" زبانم " از شُکر َت باز می ایستد !!! تقصیری ندارد ... قاصر است ؛ کم می آورد در برابر ِ بزرگی ات ... لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت !!! در دلم امّا همیشه ... ذکر ِ خیر َت جاریست !!! این لیوان، نیمه ی پر ندارد!! سروته ـش هم که کنی.. دریغ از یک قطره اما تو این کار را هم نکن؛ بعضی چیزهاست که ادم را سر ِپا نگه میدارد مثل همین ردِّ آب تبخیر شده از اندی سال پیش. در ماه محرم زنجير نزنيم ! ما زنجير از پاي آزاد مردي باز کنيم سينه نزنيم ! ما سينه دردمندي را از غم و آه پاک کنيم اشکي نريزيم ! اما اشک از چهره ي مظلومي پاک کني آن وقت مي توانيم با افتخار بگوييم : يا حسين هیچوقت کــــــــــــــــاری با دلم نداشتم!!! خودش می بّره و خودشم میدوزه و خودشم دور میاندازه. من و دل فقط همسایه همیم.... محرم باز اومد و همه جا سیاه شد ... فستیوال طبل و دقل ها و علامت های محله ها شروع شد ! حاجی بازاری محل ما هم کل سال سر اهل محل رو گول میماله ، اومده تکیه زده روزی 3 تا ببعی میکشه از این قیمه قاطی خوشمزه ها میده ...پسر حاجی هم با شلوار فاق کوتاش و از این چفیه ها و پیرهن مشکی و شرت D&G اومده بود,سط دسته زنجیر میزد ، خودم دیدم چندباربه فاطمه دختر همسایه چشمک زد .. فاطمه هم قربونصدقش می رفت ... ته کوچمون هم سره غذای نذری چاقو کشی شد ... بابام داد میزد بچم له شد تو صف ، هول ندید ، غذای امام حسین، به همه میرسه !!!آخر هم به من خورشت نرسید !!:| مامان بزرگم از صداش ترسید !:| دوس دارم ، ترافیک بود !!بابام می گفت چه سعادتی داشت مادر بزرگ که تو این روز از دنیا رفت ... پ.ن:داستان جالبی بود وقتی خوندم دیدم با چیزی که این روزا می بینیم فرقی نداره:|
:ادامه مطلب:
که طرف بدانــد سئـــوال احمقـــانه ای پرســـیده!!
پینوشت : اتفاقا عکس خیلی مربوط است به متن ... !
در دلم ، دلتنگي ام را
در سکوتم ، حرفهاي نگفته ام را
در لبخندم ، غصه هايم را
پنج شنبه ی زمستونی ، نوشته منو رو از پشت شیشه ی مانیتور می خوانید ...
مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش " قوز " کردند !
مانیتوری که الان ، خیلیا با کله اومدن رو شیشه !
در ضمن،پشت همین مانیتور هم خیلیا دلشون گرفته .....!
و پشت همین مانیتور خیلی ها عاشق شدن... »
تنها با یه مشت خاطره توی دل ، به جای یک مشت شکلات توی جیب ..
اینجا یک روز که بخوابـــــــــــــی…
همه تورا از یاد میبرند!!
من از نسل ستارخان و باقرخانم ، که فقط ترافیک خیابانش برایم مانده !!!
از دریای کاسپین ، فقط ویلاهای ساحلی اش مانده برایم ...!!!
از خلیج فارسش ، فقط رای گیری هایش !!
از آذربایجانش ، برایم جک هایش مانده ...!
از سکه های دوره هخامنشی ، برایم ریال ماند !!
از آزادی بیان ، برایم دیوار های دستشویی های عمومی ماند ...!
ابراز احساساتم شد اس ام اس ،
زندگی ام گره خورده به زندگیه مجازی ،
فریادم شد دکمه های کیبرد ،
ترسم شد از ماشین پلیس !!
من از نسل کوروش بودم !!
واسه اینکه بهت بفهمونه كه تــــــــــــنـــــــــــ ـها نیستی....♥
به جدایی تو از من ،
دسته بیل هم نمیدن ، بیا برگرد سر خونه زندگیت!
(آلبرت انیشتین)
شب يلدات مبارك...♥
که دلــت بــدجــور بــرای دشمنــت تنــگ مــی شود...!
گفته بودی قایقی خواهم ساخت!!!
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه اهل زمین دلگـــــــــیرم
چیزی شبیه همان سراب شاید.
پسر آقا دکتر هم با ماشینش که خیلی ضبط خفنی داره نوحه گذاشته بود ، کوچه می لرزید !
اورژانس خیلی دیر رسید ، آخه سره خیابون داشتن از این شیر کاکائو ها میدادن که من
دیگه از اون شیر کاکائو ها دوست ندارم !
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |